تحلیل بنیادی؛ قطبنمای بازارطلا
تحلیل بنیادی و نرخ ارز شالوده سرمایهگذاری در طلا است. اخبار سیاسی کوتاهمدت و نمودارها گمراهکننده هستند. اتکا به دادههای کلان اقتصادی و پرهیز از نوسانات هیجانی، بهترین راهبرد است.
به گزارش بورس امروز؛ در بازار طلا، همانند سایر داراییهای مالی، تحلیل بنیادی مهمترین ابزار برای درک و پیشبینی روند قیمتی محسوب میشود. با این حال، ماهیت این بازار در ایران بهگونهای است که نرخ ارز نقش محوری در تعیین ارزش آن دارد. بنابراین هرگونه تغییر سیاسی، اقتصادی یا بینالمللی که بتواند بر نرخ ارز اثر بگذارد، بهصورت غیرمستقیم در ارزش طلا نیز منعکس میشود.
در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان اثرات سیاسی را در تحلیل بنیادی لحاظ کرد، باید گفت که اخبار و تحولات سیاسی کوتاهمدت معمولاً تأثیر بنیادی عمیقی بر بازار طلا ندارند، مگر آنکه ماهیتاً مسیر سیاست کلان کشور را تغییر دهند. برای مثال، دعوت رئیسجمهور به نشستهای بینالمللی مانند اجلاس قاهره درباره غزه را نمیتوان تغییری بنیادین تلقی کرد؛ چنین خبرهایی عمدتاً نوسانات موقت و کوتاهمدت ایجاد میکنند که ممکن است فرصت خرید در اصلاحات جزئی را فراهم آورند. تحلیلگر بنیادی، برخلاف معاملهگر هیجانی، اینگونه اخبار را نه بهعنوان سیگنال تغییر روند، بلکه صرفاً بهعنوان محرکهای گذرا در نظر میگیرد.
در زمینه بررسی جریان ورود و خروج پول به صندوقهای طلا نیز باید با احتیاط قضاوت کرد. هرچند این دادهها میتوانند تا حدودی احساسات کوتاهمدت سرمایهگذاران را بازتاب دهند، اما بههیچوجه شاخص مستقلی برای پیشبینی روند قیمتی نیستند. تجربه معاملات در بازار نشان داده است که حتی در مقاطعی که خروج سرمایه از صندوقهای طلا افزایش یافته، قیمتها همچنان مسیر صعودی خود را حفظ کردهاند. از اینرو، اتکا صرف به این آمار میتواند گمراهکننده باشد و ارزش تحلیلی چندانی ندارد. چنین دادههایی تنها زمانی معنا پیدا میکنند که در کنار عوامل بنیادی مانند نرخ ارز، قیمت اونس جهانی و سیاستهای اقتصادی بررسی شوند.
در خصوص کنترل هیجانات ناشی از اخبار سیاسی یا نوسانات اونس جهانی نیز باید گفت که این مسئله بهجای «کنترل»، نیازمند درک منشأ نوسان است. تغییرات اونس جهانی معمولاً تحت تأثیر دادههای کلان اقتصادی مانند نرخ بهره بانک مرکزی آمریکا، گزارشهای تورمی و تصمیمات خرید یا فروش طلا از سوی بانکهای مرکزی جهان شکل میگیرد. همچنین تحولات ژئوپلیتیکی نظیر جنگها، توافقات سیاسی یا بحرانهای مالی جهانی میتوانند جریان تقاضا برای طلا را تغییر دهند. تحلیلگر حرفهای باید این دادهها را بهعنوان شاخصهای هشداردهنده یا تأییدکننده روند بنیادی در نظر بگیرد، نه بهعنوان رویدادهایی که باید در برابرشان واکنش هیجانی نشان دهد. در واقع، آگاهی از چرایی نوسان بهمراتب مهمتر از تلاش برای حذف آن است.
اما شاید مهمترین پرسش، نسبت میان تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال در تصمیمگیری برای صندوقهای طلا باشد. از دید نگارنده، تحلیل بنیادی تنها ابزار معتبر و منطقی برای ارزیابی این بازار است. تعیین ارزش ذاتی طلا در ایران مستقیماً با متغیرهایی همچون وضعیت اقتصاد کلان، سیاست ارزی، سطح درآمدهای ارزی و شرایط بینالمللی کشور ارتباط دارد. در شرایط کنونی که سیاست خارجی کشور تمایل چندانی به مذاکره و تعامل گسترده با غرب ندارد و از سوی دیگر درآمدهای ارزی نیز با محدودیت مواجه است، نمیتوان انتظار کاهش معناداری در قیمت طلا داشت، مگر آنکه تغییر ساختاری و سیاسی عمیقی در جهتگیریهای کلان کشور رخ دهد.
در مقابل، تحلیل تکنیکال در بازار طلا از منظر علمی فاقد پشتوانه جدی است. رفتار قیمت طلا، چه در سطح جهانی و چه در بازار داخلی، تابع مجموعهای از عوامل بنیادی و روانشناسی کلان سرمایهگذاران است، نه خطوط یا الگوهای نموداری. بسیاری از سرمایهگذاران با تکیه بر نمودارها سعی در تعیین نقاط ورود و خروج دارند، اما تجربه نشان داده است که این روش نهتنها قابلاتکا نیست بلکه در بسیاری از مواقع باعث تصمیمهای هیجانی و زیانبار میشود. توجه به اعداد روانی قیمت مانند «طلای گرمی ۱۰ میلیون تومان» صرفاً از منظر درک ذهنیت جمعی بازار اهمیت دارد، نه بهعنوان ابزار تحلیل یا پیشبینی.
بنابراین، در شرایط فعلی اقتصاد ایران، بهترین راهبرد برای سرمایهگذاری در صندوقهای طلا، پایبندی کامل به تحلیل بنیادی و پرهیز از هرگونه تصمیمگیری مبتنی بر نمودارها، شایعات یا نوسانات هیجانی است. سرمایهگذار آگاه باید تصمیمات خود را بر پایهی دادههای واقعی اقتصاد، روند نرخ ارز، وضعیت درآمدهای ارزی و تحولات سیاسی و ژئوپلیتیکی استوار کند؛ چرا که تنها این عوامل هستند که در نهایت مسیر واقعی قیمت طلا را تعیین میکنند، نه هیجانات گذرا یا خطوط ترسیمشده بر نمودارها.
نویسنده: هادی نیک نام کارشناس واحد مشتقه کالا
منبع: ماهنامه شماره ۱۱۲ بورس امروز_ آبان ماه
