چرا بنگاه ها می میرند
بنگاه های اقتصادی نیز مانند سایر موجودات متولد می شوند و پس از طی مراحلی به صورت مختلفی می میرند. بر این اساس، مرگ و نابودی بنگاه، موضوعی حتمی و ناگزیر است و تنها می توان با روشهایی به آن تأخیر را انداخت و در نتیجه شناخت و آگاهی درباره عوامل توقف بنگاه می تواند یکی از راه های به تأخیر انداختن این مسئله باشد.
به گزارش بورس امروز؛ مطابق ادبیات حوزه اقتصاد صنعتی، ورود یک بنگاه اقتصادی به صنعت، باعث افزایش تولید، افزایش رقابت و کاهش قیمت تخصیص بهینه منابع می شود و در نهایت رونق و رشد اقتصادی را به ارمغان می آورد. اما آنچه پس از ورود یک بنگاه به صنعت حائز اهمیت است توانایی بنگاه در حفظ بقا و ادامه حیات است. بنابراین شناخت عواملی که باعث توقف فعالیت آنها می شود نیز حائز اهمیت است. ادبیات موجود نشان داده است که بقای یک بنگاه در بازار به عوامل متعددی بستگی داشته و از نظر تئوری، بقاء تحت تأثیر ویژگی های بنگاه و مشخصات بازار است. این در حالی است که اگر بنگاه نتواند (به هر دلیلی مانند رقابتی، مالی، مدیریتی و…) در صنعت به فعالیت خود ادامه دهد و مجبور به خروج از صنعت شود، اثرات نامطلوبی بر اقتصاد وارد خواهد کرد. بنگاه های اقتصادی نیز مانند سایر موجودات متولد می شوند و پس از طی مراحلی به صورت مختلفی می میرند. بر این اساس، مرگ و نابودی بنگاه، موضوعی حتمی و ناگزیر است و تنها می توان با روشهایی به آن تأخیر را انداخت و در نتیجه شناخت و آگاهی درباره عوامل توقف بنگاه می تواند یکی از راه های به تأخیر انداختن این مسئله باشد.
ورود و خروج بنگاه به بازار یا آنچه که تحت عنوان پویایی های بنگاه به بازار تلقی می شود از عوامل اساسی فرایند انتخاب بازار بوده که منجر به بازسازی و تحول در صنعت می شود. از این رو فرآیند ورود و خروج بنگاه ها نقش اساسی در تحول و تغییر در صنعت بازی می کند. از جنبه دیگر ورود و خروج دو وجه اجتناب ناپذیر فرآیند رقابت پویای بازار است که منجر به رشد بنگاه های کارآمد و حذف بنگاه های ناکارآمد می شود.
به طور کلی ورود و خروج بنگاه ها از سه طریق بر عملکرد بازارهای صنعتی تأثیر می گذارد. اول اینکه؛ ورود و خروج بنگاه ها از طریق افزایش رقابت در بازار موجب کاهش قیمت ها و سودآوری بنگاه های موجود در صنعت می شود. دوم؛ طی فرآیند ورود و خروج، بنگاه های با بهره وری پایین از صنعت خارج و بنگاه های با بهره وری بالا جایگزین آنها می شود. سوم؛ ورود بنگاه های جدیـد بـه صنعت عمدتاً موجب ورود تکنولوژی برتر به صنعت شده و بنگاه های فاقد نوآوری از صنعت خارج می کنند
بررسی عوامل مؤثر بر خروج بنگاه: متغیرهای سطح بنگاه
اندازه بنگاه؛ فرض بر این است که بنگاه های بزرگ قادرند در برابر تعطیلی بیشتر مقاومت کنند چون در حقیقت آنها سرمایه گذاری بیشتری نسبت به بنگاه های کوچک دارند. در نتیجه فرض بر آن است که موانع خروج برای بنگاه های بزرگ، بالا باشد. صنایعی که میانگین اندازه بنگاه های بزرگی دارند، نرخ های خروج پایین تری دارند.
بنگاه های بزرگ به دلیل در اختیار داشتن حجم عظیمی از منابع مالی، فیزیکی، انسانی و دیگر منابع که منجر به بهبودی مقیاس اقتصادی و مقابله با شوک های بیرونی بوده، بنابراین در برابر خروج در امان خواهند بود.
سن بنگاه: هر چه سن بنگاه بیشتر باشد، احتمال خروج آن کاهش می یابد. با افزایش سن، تجربه بنگــاه در انجام مخارج و تخصیص بهینه منابع افزایش می یابد.
بهره وری: بنگاه های با بهره وری بالاتر به دلیل استفاده بهتر از منابع، کمتر خارج می شوند. در صورتی که بهره وری بنگاه ها از حد مشخصی کمتر باشد، آنها در صنعت باقی نخواهد ماند و خارج می شوند.
ساختار مالکیت: بنگاه های دولتی نسبت به بنگاه های خصوصی ماندگاری بیشتری دارد. چراکه صرف نظر از سودآوری یا عدم سودآوری آنها مورد حمایت دولت قرار دارند. ساختار مالکیت بنگاه ها به سه حالت تعاونی، خصوصی و دولتی است.
شدت سرمایه؛ مقیاس بهینه تولید در صنایع مختلف متفاوت است، بنابراین نیاز به سرمایه برای ورود به صنعت در مقیاس بهینه به عنوان یک مانع ورود به آن صنعت تلقی می شود. در واقع نیاز به سرمایه برای ورود به صنعت، هزینه های حاشیه ای به همراه دارد که هر چه نیاز به سرمایه در صنعت بالا باشد این هزینه ها نیز بالا خواهند رفت. از طرفی با توجه به ارتباط و همبستگی بالای میان ورود و خروج هر چه موانع ورود به یک صنعت بالا باشند، موانع خروج از آن صنعت نیز بالا خواهد بود. بنگاه ها در صنایعی با سرمایه مورد نیاز بالا تعهد زیادی نسبت به منابع خود دارند، در نتیجه بالا بودن شدت سرمایه در صنعت مانعی برای خروج خواهد بود.
تکنولوژی: افزایش بقا بنگاه های کوچک ناشی از بالا رفتن نرخ نوآوری در آنهاست. نرخ های خروج بالا می تواند در نتیجه جایگزینی بنگاه های با تکنولوژی جدید به جای بنگاه های با کارایی کمتر و تکنولوژی پایین تر باشد. تحقیق و توسعه به عنوان یک سرمایه گذاری خاص و به عنوان هزینه حاشیه ای درون زا بوده و مانعی برای خروج تلقی می گردد. برای محاسبه شدت تکنولوژی از شاخص نسبت هزینه تحقیق و توسعه به تعداد بنگاه های هر صنعت استفاده می شود.
سود حاشیه ای: انتظار می رود در صنایعی که سهم هزینه های حاشیه ای از کل دارایی های ثابت بالا باشد، نرخ های خروج پایین تری داشته باشند؛ چراکه دوام (پایدار) بودن و اختصاصی بودن این دارایی ها، خروج را پرهزینه می کند.
تغییرهای محیطی:
جمعیت: از آنجایی که بنگاه ها خدمات و کالاها را برای ساکنین مناطق فراهم می سازند، بنابراین اندازه و تغییرات جمعیت می تواند حائز اهمیت باشد. اگر بنگاه ترجیح دهد در یک ناحیه پرجمعیت مستقر شود این ممکن است یک نیروی خود تقویتی ایجاد کند. وقتی که یک بنگاه جدید در یک منطقه وارد یا منتقل می شود، ممکن است بر جذب سایر بنگاه های دیگر به این منطقه نیز اثر گذار باشد، چراکه اندازه منطقه خیلی افزایش می یابد. در مقابل این اثر خود تقویتی می تواند زمانی که اندازه جمعیت کوچک و کاهشی باشد سبب خروج شود؛ زیرا در این حالت کمتـر بـه جذب استقرار به این نواحی کمک می کند. یا بنگاه های قدیمی موجود به دلیل کاهش تقاضا مجبور به خروج می شوند. یا ممکن است این بنگاه ها نواحی دیگری را که محیط اقتصادی بهتری دارد برای فعالیت انتخاب کنند.
درآمد: بحث اثر گذاری اقتصاد کلان بر ورود و خروج از دیدگاه سنتی گاهی اوقات «فرضیه کشش» نامیده می شود. و بیان می کند زمانی که تقاضا بالاست کارآفرینان بیشتر تمایل به ورود بـه بـازار را دارند و دولت انتظار دارد که شرایط اقتصادی مطلوب پیش رود. به عبارت دیگر، فرضیه کشش دلالت بر این دارد که یک افزایش در نرخ رشد واقعی GDP انتظار سودآوری برای وارد شوندگان را بهبود بخشیده و در نتیجه تعداد وارد شوندگان را افزایش می دهد. در مقابل، فرضیه فشار درست در مقابل فرضیه کشش بیان می کند که یک کاهش در فعالیت های واقعی اقتصاد، تعداد بنگاه های جدید را افزایش می دهد، زیرا نرخ های بالای بیکاری هزینه فرصت واردشوندگان بالقوه برای شروع به کار را کاهش می دهد.
بیکاری: نرخ های بالای بیکاری نشانگر وضع عمومی اقتصاد بوده، بالا بودن و افزایش سطح بیکاری تقاضا را کاهش داده و سبب ورود کم و خروج بیشتر خواهد شد. اگر بیان کنیم که بیکاری یک وضعیت نامطلوب اقتصادی است، انتظار می رود که افزایش بیکاری سطوح خروج را افزایش دهد.
صنعتی شدن اقتصاد
(شهری شدن اقتصاد)؛ صنعتی شدن می تواند از طریق مزایای مرتبط بـا هـم مکانی در یک منطقـه توسط متغیر جمعیت اثر گذار باشد. استقرار یک بنگاه در منطقه بزرگ می تواند از طریق اثرات خارجی مثبت مستقر شده در یک منطقه متراکم تحت تأثیر قرار گیرد. در این شرایط، هزینه های حمل و نقل و هزینه های مجاورت با تأمین کنندگان و مشتریان کمتر و بهبود در کیفیت ارائه کالا و خدمات را به دنبال خواهد داشت. در ارتباط با صنعتی شدن اقتصاد، برای یک منطقه معین اندازه و تراکم غیراقتصادی به تراکم ممکن حائز اهمیت است. ترافیک زیاد، افزایش اجاره زمین با افزایش هزینه نیروی کار دخیل است. برای بنگاه های موجود اثر خارجی مثبت شهری شدن ممکن است احتمال بقاء را افزایش دهد. اما از سوی دیگر، تراکم غیراقتصادی ممکن است انگیزه یا نیروی خروج یا جایگزینی را افزایش دهد.
سایر عوامل
بنگاه های صادر کننده: این بنگاه ها شانس بیشتری برای بقا خواهند داشت. عموماً قادرند هزینه های اضافی در ارتباط با تجارت بین الملل را پوشش دهند. از طرفی چون این بنگاه ها هم برای داخل و هم برای خارج از کشور تولید می کنند، بازار تولید آنها گوناگون است.
تعرفه ها: سیاست تجاری به عنوان بخشی از محیط رقابتی بنگاه شناخته می شود. در ادبیات استراتژی تجاری، فرض بر اینست که دولت ها به منظور تغییر سود از بنگاه های خارج به بنگاه های داخل تعرفه ها را تغییر می دهند. کاهش تعرفه های خارجی، سود بنگاه های داخلی را افزایش می دهد اگرچه کاهش تعرفه های داخلی سود آنها را کاهش خواهد داد. پاسخ بنگاه ها به تغییر در تعرفه ها بسته به اندازه های متفاوت و ساختار مالی بنگاه ها متفاوت است. اندازه می تواند به عنوان فاکتور مهمی در نظر گرفته شود. بنگاه های کوچک هزینه نهایی بالایی دارند، احتمالاً با کاهش تعرفه ها بیشتر خارج می شوند. پس انتظار می رود که آزاد سازی تجاری بیشتر روی بنگاه های کوچک اثر گذار باشد تا بنگاه های بزرگ.
دخالت های دولت: مداخلات دولت می تواند نرخهای خروج را تحت تأثیر قرار دهد. نوسان در چرخه های کسب و کار در قرن ۱۹ و پس از جنگ جهانی دوم خیلی زیاد بوده و مداخلات دولت به عنوان نیروی محرکی در جهت کاهش این نوسانات بوده است. اثر مدیریت تقاضای کل پس از جنگ جهانی دوم بشدت فشار روی سیاستهای تشویقی تورم و رکود را کاهش داده است. این فاکتورها در مجمـوع بیان می کنند که مداخلات دولت پس از جنگ جهانی دوم ممکن است کسب و کار را کاهش داده و این بدین معنی است که به شدت ممکن است نرخ شکست را کاهش داده است.
اهرم مالی نسبت بدهی به کل دارایی: سطح بالا بدهی ها نیازمند به پرداخت بهره بالا است، بنابراین ریسک شرکت را افزایش داده و احتمال بقاء را کاهش می دهد.
نویسنده: ابوطالب کاظمی- دکتری اقتصاد
منبع خبر: شماره ۱۰۰ نشریه بورس امروز – آبان ماه ۱۴۰۳