یک پله بالاتر!
به گزارش بورس امروز؛ بازار سرمایه یکی از مشکل سازهای چرا بازار سرمایه از دیگر بازارها در کسب بازدهی عقب تر مانده است؟ چرا آحاد سرمایه گذاران در فروش بسیار بیشتر نسبت به خرید شتاب می کنند؟ چرا توصیه ها برای ورود به این بازار حتی در قیمتهای ارزنده و سهام بنیادی خریدار ندارد؟ […]
به گزارش بورس امروز؛ بازار سرمایه یکی از مشکل سازهای چرا بازار سرمایه از دیگر بازارها در کسب بازدهی عقب تر مانده است؟ چرا آحاد سرمایه گذاران در فروش بسیار بیشتر نسبت به خرید شتاب می کنند؟ چرا توصیه ها برای ورود به این بازار حتی در قیمتهای ارزنده و سهام بنیادی خریدار ندارد؟
از مهمترین مفاهیمی که در مدیریت مالی آموزش داده می شود، نسبت پاداش به خطر (RISK /REWARD) است که غالباً توصیه میگردد حداقل این نسبت می بایست یک باشد. بطور نمونه اگر سرمایه گذار در حال بررسی ورود به یک گزینه سرمایه گذاری است که احتمال بازدهی آن مثبت ۳۰% و احتمال زیان آن منفی ۱۵% است، سرمایه گذار به ازای هر یک واحد تحمل ریسک، دو واحد پاداش دریافت خواهد کرد. (۲=۱۵درصد زیان/ ۳۰درصد بازدهی)
از طرف دیگر، هرچند خرید سهام در قیمتهای سرکوب شده و ارزنده فعلی از نظر فعالان با سابقه بازار سهام در حالیکه قیمتها در بازارهای موازی به فراتر از اوج تاریخی خود رفته اند گزینه جذابی است (یعنی افزایش احتمال بازدهی بالاتر از دیگر بازارها)، اما به دلیل تعدد عوامل ریسک زا و خطرآفرین در اقتصاد کشور سرمایهگذار به کسب میزان کافی پاداش تردید دارد و تا هنگامی که این تردید کمرنگ نگردد، نگرانی هایی برای افزایش حجم معاملات و رشد بازار وجود خواهد داشت. بنظر می آید با افزایش پاداش های احتمالی و کاهش ریسکهای موجود، فضای بازار برای رشد مساعدتر گردد.
این در حالی است که در بازار مسکن، طلا و ارز، خودرو حتی اگر پاداش برآوردی (افزایش قیمتهای آتی) با کندی محقق گردد، خطر و ریسک اندکی را به سرمایه گذاران خود تحمیل می نماید. بعبارتی خریداران دیگر بازارها حتی اگر بازدهی و سودی کسب نکنند احتمال پایینی در محاسبات خود برای کاهش قیمت بازاری مسکن، طلا و ارز، خودرو لحاظ می نمایند و نسبت پاداش به خطر ایشان از همین منظر غالباً عددی بالاتر از یک می باشد.
چگونه میتوان عوامل خطر زا در بازار سهام را کاهش و پاداش ها را افزایش داد؟ برای پاسخ به این پرسش یادآوری می کنم که بزرگترین صنایع بورسی کشور شامل محصولات شیمیایی، فلزات اساسی، استخراج کانه های فلزی و بانکها (با فرض اینکه دارایی سهام شرکتهای چند رشته ای و سرمایه گذاری غالباً متاثر از این چهار صنعت عمده می باشند) هستند، و هر عاملی که بر رونق این صنایع بیافزاید نتیجتاً کلیت بازار را وارد روند صعودی خواهد نمود.
رفع ابهام در مورد هزینه انرژی برای صنایع که به وزارت صمت محول شده و نرخ گذاری واقع بینانه، کاهش قطعی برق و گاز صنایع –این نقیصه گاهاً موجب افت تولید در یک سوم از سال می گردد- کاهش موضوع قیمت گذاری و مداخله گری در فرایندهای کسب و کار صنایع، واقع بینی در مورد نرخ فروش/تبدیل ارز حاصل از شرکتهای صادراتی و پرداخت بدهی های دولت به شرکتها از جمله مواردی است که بایست سیاستگذاران دقت وافری را به آنها داشته باشند. البته تلاش برای کاهش تحریم ها، جذب عملیاتی سرمایهگذاری خارجی برای ارتقای فناوری صنایع و افزایش بهره وری، کنترل نقدینگی و کاهش نرخ تورم از سیاستهای کلی موثر بر همه صنایع می باشد. بعبارت دیگر، در صورت گره گشایی عملیاتی از این موانع شاهد افزایش نرخ پاداش سرمایهگذاری و میزان بازدهی حقیقی و کاهش ریسک خواهیم بود.
آیا سرمایه گذاران به اقدامات اصلاحی، کاهش مداخله گری، افزایش واقع بینی و تعامل با سرمایه گذاران توجه واقعی خواهند داشت؟ یا بازار صرفاً در سایه تورم رشد خواهد کرد؟ برای دانستن پاسخ این سوالات چندماهی زمان لازم است.
*می دانیم که بازدهی اسمی و بازدهی حقیقی (بازدهی منهای تورم) متفاوت هستند.