بدهی دولت به بانک مرکزی؛ بدهی خوب یا بدهی بد!!!
شرکت سرمایه گذاری سامان مجد| از طرف دیگر، طی سه ماهه دوم سال، بدهی بانکها به بانک مرکزی افزایش محسوسی داشت که برخلاف سه ماهه نخست که روند با ثباتی داشت، رخ داد. در مجموع افزایش الاکلنگی بدهی دولت و بانکها به بانک مرکزی موجب تغییرات با اهمیتی در شاخصهای نظیر پایه پولی و نقدینگی […]
شرکت سرمایه گذاری سامان مجد| از طرف دیگر، طی سه ماهه دوم سال، بدهی بانکها به بانک مرکزی افزایش محسوسی داشت که برخلاف سه ماهه نخست که روند با ثباتی داشت، رخ داد. در مجموع افزایش الاکلنگی بدهی دولت و بانکها به بانک مرکزی موجب تغییرات با اهمیتی در شاخصهای نظیر پایه پولی و نقدینگی شد و آثار تبعات آن در تورم نیز بروز پیدا کرد. در ادامه به بررسی و تحلیل روند این متغیرهای خواهیم پرداخت.
بدهی بانکها به بانک مرکزی
در آغاز سال جاری بدهی بانک ها به بانک مرکزی یک روند با ثبات و بعضاً نزولی را تجربه کرد. برای درک بهتر ماهیت بدهی بانک ها به بانک مرکزی خوب است توضیح دهیم که، بانک ها همانند مردم که پول خود را به صورت نقد و شخصی نگهداری نمی کنند، سپرده های خود را در حسابی نزد بانک مرکزی قرار میدهند که به آن اصطلاحاً حساب ذخایر گفته می شود.
کارکرد حساب ذخایر از دو جهت اهمیت دارد، یکی مبادلات شبانه (بازار بین بانکی) است که وقتی پولهای جابه جا شده در بانک ها موجب بدهکاری و بستانکاری آنها میشود، حساب ذخایر از طریق بازار بین بانکی موجب تسویه و استقراض یا وامدادن بانکها میگردد. مورد دوم، تعامل با دولت است؛ از آنجا که بانک مرکزی بهطور مستقیم با مردم تعامل نمیکند، برای مواردی مانند اخذ مالیات و… ابتدا حساب ذخیره بانک عامل را شارژ میکند و بعد از آن وقتی مالیات به حساب بانک واریز شد دولت آنرا برداشت میکند. بنابراین حساب ذخایر بانکها نزد بانک مرکزی از اهمیت بالایی برخوردار است.
جایگاه حساب ذخایر در تحلیل ما اینجاست که وقتی در بازار بین بانکی، فرایند وامدادن و استقراض به گونهای باشد که کسری وجوه برای بانک مقروض همچنان باقی بماند (یعنی نتواند بدهی خود به سایر بانکها را در همین بازار تامین کند) از بانک مرکزی استقراض میکند. این استقراض به دو صورت انجام میشود: نخست گشایش خط اعتباری توسط بانک مرکزی برای بانک و دوم، حالت اضافه برداشت. حالت دوم اتفاقی است که در اقتصاد ایران رخ داده و عموماً بدهکاری بانکها به بانک مرکزی از همین سنخ است.
دلیل اینکه این اتفاق رخ میدهد چیست؟ نکته مهمی که در تحلیلها عموماً نادیده گرفته میشود فرآیند خلق پول است. در این فرآیند، برخلاف تصور رایج، بانکها سپردههای مردم را وام نمیدهند، بانکها برای وامدهی اصلاً هیچ نیازی به موجودی سپرده ندارند، بلکه کار برعکس است: این وامها هستند که سپردهها را ایجاد میکنند. این فرآیند که در چارچوب اقتصادپساکینزی تحت عنوان درونزایی پول شناخته میشود در کنار مباحث قبلی موجب درک این موضوع میشود که تقاضای تسهیلات (بهعبارت صریحتر: خلق پول) موجب بدهکاری بانکها به مرکزی میشود. بنابراین فشار درونی اقتصاد که ناشی از انتظارات تورمی موجود است، منبع درخواست پول جدید میشود و پایه پولی را بالا میبرد. (بدهی بانکها به بانک مرکزی مستقیماً در آمار پایه پولی منعکس میشود)
مطابق نمودار۱، در انتهای سال ۱۳۹۹ بدهی بانکها به بانک مرکزی معادل ۱۱۷.۱ هزار میلیارد تومان بود که تا خردادماه این رقم به ۱۱۳ هزار میلیارد تومان کاهش پیدا کرد. اما در ادامه سال، جهت این روند معکوس شد و تا شهریور ماه به رقم ۱۲۷.۳ هزار میلیارد تومان افزایش پیدا کرد. بهعبارتی، طی سه ماهه دوم سال ۱۴۰۰، رشد بدهی بانکها به بانک مرکزی به رقم ۱۲.۶ درصد رسید.
بنابراین، انتظارات تورمی از خرداد ماه مجدداً جان گرفته و بدهی بانکها به بانک مرکزی تا حد محسوسی رشد کرده است. در این حالت بانک مرکزی دو راه دارد: اگر بانک مرکزی هدف تورمی داشته باشد، باید با محدود کردن بانک در حوزه خلق پول (محدودیت و کنترل ترازنامهای) تا حد امکان جلوی آنرا بگیرد، اما اگر فرض بانک مرکزی این است که مشکل تورم وجود ندارد و اقتصاد در شرایط کمبود عرضه پول قرار دارد، با شارژ ذخایر بانک، مشکل بانک را حل میکند. در این صورت نرخ بهره نیز افزایش پیدا نمیکند. با تمام این توصیفها مشخص است که در شرایط کنونی گزینه دوم کارساز نیست.
بدهی دولت به بانک مرکزی
دیگر متغیر پولی موجود که از اهمیت بالایی برخوردار است بدهی دولت به بانک مرکزی است. لازم به ذکر است این بدهی دولت به بانک مرکزی با استقراض دولت از بانک مرکزی اندکی تفاوت دارد؛ بدین صورت که بدهی دولت به بانک مرکزی در قالب قانون بودجه و تحت عنوان تنخواهگردان اخذ میشود اما استقراض از بانک مرکزی خلق مستقیم پول (چاپ پول) است. تفاوت این دو روش (بدهی و استقراض) در این است که وقتی از بدهی صحبت میکنیم عملاً بر بازگرداندن وجه قرض گرفته شده صحه میگذاریم. بنابراین افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی مانند خلق پولی است که در یک سررسید معین دچار عملیات محو پول میشود. با این حال، دو ملاحظه در اینجا وجود دارد: نخست اینکه در بسیاری موارد تکالیف قانونی رعایت نمیشود و جریان محو پول آنقدر دقیق انجام نمیشود که خلق پول انجام میشود؛ و دومین نکته مهم این است که در دورهای که خلق پول صورت میگیرد تا وقتی که محو پول اتفاق نیفتاده همان اثرات انبساط پولی را بهجا میگذارد، یعنی در این بازه زمانی تفاوت کارکردیای با استقراض ندارد.
مطابق نمودار ۲، در سه ماهه نخست سال ۱۴۰۰ بدهی دولت به بانک مرکزی بهطور قابل توجهی افزایش یافته است. بهنحوی که از ۱۱۵ هزار میلیارد تومان در پایان اسفند ۱۳۹۹ به ۱۶۵ هزار میلیارد تومان در خرداد ماه افزایش پیدا میکند. البته این افزایش در سه ماهه دوم سال ادامه پیدا نکرده و تقریبا در همان سطح تثبیت میشود (در پایان شهریور ۱۴۰۰ بدهی دولت به بانک مرکزی بهرقم ۱۵۹ هزار میلیارد تومان کاهش مییابد) در خصوص بازه سه ماهه نخست امسال، بهنظر میرسد برای پرداخت حقوق و دستمزد (جبران کسری بودجه) این بدهیها افزایش یافته است؛ چنانچه حدود ۵۰ هزار میلیارد تومان در همین بازه زمانی تحت عنوان تنخواهگردان از بانک مرکزی برداشت شد. با این حال، در سه ماهه دوم با افزایش استفاده از ظرفیت بازار بدهی، تقریبا نیاز به استفاده از منابع بانک مرکزی از بین رفت.
در اینجا ذکر یک نکته مهم ضروری است، عموماً در نگاه نخست گفته میشود بدهی دولت به بانک مرکزی یک مسئله مذموم است که موجب تورم میشود؛ این مسئله بهخودی خود درست است و افزایش حجم پول (خصوصاً پولی که دولت خلق میکند) بر تورم اثر میگذارد اما این اتفاق نیازمند یکسری پیشنیازها مانند ورود پول جدید به جامعه میباشد. از طرف دیگر، بدهی دولت به بانک مرکزی میتواند موجب بهبود نظام بانکی شود؛ بدین صورت که افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی، موجب کاهش بدهی بانکها به بانک مرکزی میشود: زمانی که بدهی دولت به بانک مرکزی افزایش پیدا میکند، در واقع در سمت راست ترازنامه بانک مرکزی قسمت بدهی دولت افزایش پیدا میکند، و در سمت چپ ترازنامهاش نیز، سپرده دولت کاهش پیدا میکند. در پی این مسئله بانک مرکزی حساب ذخایر بانکها را شارژ میکند و بانکها میتوانند با افزایش ذخایر خود، بدهی خود به بانک مرکزی را تسویه کنند. بهعبارتی، وجود کسری بودجه و پولی شدن آن، که بدهی دولت به بانک مرکزی را بالا میبرد، بدهی بانکها به بانک مرکزی را کاهش میدهد. اینکه گفته شد تورم لزوماً با افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی (کسری بودجه) افزایش پیدا نمیکند دقیقاً ناظر به همین مسئله است؛ چراکه بدهی بانکها به بانک مرکزی یکی از اجزای پایه پولی بوده و کاهش آن میتواند مانع افزایش پایه پولی از جهت افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی شود. (این مسئله یک قانون نیست، باید مورد به مورد بررسی شده و پیشفرضهای بررسی مشخص شود)
بهخاطر داشته باشیم که بدهی بانکها به بانک مرکزی تنها از این طریق تسویه میشود چون تنها نهادی که قادر به شارژ حساب ذخایر بانکها است دولت است و تا این کار انجام نشود بدهی بانکی قابل تسویه نیست. کاهش بدهی بانکها به بانک مرکزی در سه ماهه نخست امسال که بدهی دولت به بانک مرکزی افزایش یافت نیز مورد خوبی در این خصوص میباشد.
افزایش نقدینگی
با توجه به توضیحات فوق میتوان چند نتیجهگیری کرد:
- افزایش بدهی بانکها به بانک مرکزی در تابستان ۱۴۰۰ بهدلیل تحریک شدن انتظارات تورمی بوده است. (درونزایی پول)
- افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی در بهار ۱۴۰۰ موجب کاهش بدهی بانکها به بانک مرکزی شده است. (رابطه الاکلنگی بدهی دولت و بانکها به بانک مرکزی)
- در بهار ۱۴۰۰ کلهای پولی افزایش محسوسی پیدا کرده که احتمالا ناشی از غلبه «افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی» به «کاهش بدهی بانکها به بانک مرکزی» بوده است.
- در تابستان ۱۴۰۰ نیز کلهای پولی همچنان صعودی بوده که با توجه ثبات نسبی بدهی دولت به بانک مرکزی، از طریق بدهی بانکها به بانک مرکزی شکل گرفته است.
مطابق نمودار ۳، حجم نقدینگی که در پایان سال ۱۳۹۹ معادل ۳۴۷۶ هزار میلیارد تومان بود که تا پایان خرداد ماه ۳۷۰۵ هزار میلیارد تومان و در پایان شهریور ماه به ۴۰۶۷ هزار میلیارد تومان ارتقا مییابد. بهعبارتی، نقدینگی در سه ماهه نخست سال ۱۴۰۰، ۶.۵ درصد و در سه ماه دوم ۱۴۰۰ نیز ۹.۷ درصد افزایش پیدا میکند.
این مسئله نشان می دهد که در نیمه نخست سال ۱۴۰۰، وزن افزایش بدهی بانکها به بانک مرکزی بیشتر از بدهی دولت به بانک مرکزی بوده است؛ بنابراین فرضیات بالا مبنی بر اینکه نمیتوان پولی کردن کسری بودجه را اقدامی لزوماً تورمی دانست را بیشتر تایید میکند. چه اینکه، بدهی بانکها نشانهای از درخواست (تقاضای) تسهیلات است که بهعنوان پیشران خلق پول محسوب میشود. در نمودار۳، تفاوت خط نقطه چین با خطی که رشد نقدینگی را نشان میدهد، بیانگر این مسئله است که اگر با همان رشدی که بهدلیل بدهی دولت به بانک مرکزی ایجاد شده بود، نقدینگی پیش میرفت در نقطه پایینتری در انتهای شهریور ماه ۱۴۰۰ میایستاد.
طبق نمودار ۴، هرچند بررسی اجزای تشکیل دهنده نقدینگی حاکی از افزایش بیشتر مقدار شبه پول (سپردههای بلندمدت) به پول (اسکناس و مسکوک به همراه سپردههای دیداری) است که ظاهراً انتظارات تورمی را روبه کاهش نشان میدهد اما برای بررسی دقیق این مسئله باید رشد اینها را با هم مقایسه کرد؛ یا برای دقت بیشتر باید به نسبت پول به شبه پول توجه کرد، (طبق نمودار ۵) چراکه در این نسبت مشخص میشود که تمایل به خرج کردن پول و رجحان نقدینگی چقدر می باشد. بررسی این نسبت نشان میدهد دقیقاً در بازه افزایش بدهی بانکها به بانک مرکزی، این نسبت افزایش یافته است، بهعبارتی نسبت مذکور نیز فرضیه حرکت به سمت انتظارات تورمی بالا را تایید میکند.
شاخص تورم
در نهایت به بررسی شاخص تورم میرسیم. در خصوص نرخ تورم میتوانیم بین دوره کوتاهمدت و بلندمدت تفکیک قائل شویم. برخی متغیرهای موثر بر تورم ممکن در یک بازه کوتاهمدت (مثلاً یک ماه نسبت به ماه قبل) آنرا دستخوش تغییر کنند اما برخی عوامل آنرا آنقدر محسوس تغییر میدهند که سطح قیمتها در بازه یکساله (یکماه نسبت به ماه مشابه سال قبل) تغییر میکند.
البته میتوان گفت تکرار و استمرار متغیرهایی که در کوتاه مدت تورم را بالا می برد، موجب افزایش پایدار آن (شیوع به سطح بلندمدت) میشود. بنابراین انتظار نداریم که با افزایش محدود یکی دو ماهه در افزایش بدهی دولت به بانک مرکزی یا بدهی بانکها به بانک مرکزی، تورم نقطه به نقطه یا تورم سالانه تغییر کند؛ البته همین تاثیر محدود هم با یک وقفه زمانی ظاهر میشود. یعنی تورم ماهانه بلافاصله موجب افزایش تورم سالانه نمیشود؛ با یک وقفه زمانی این اتفاق میافتد. (نمودار ۶)
با توجه به این توضیحات، به نظر میرسد سطح تورم (تورم ماهانه) در فصل بهار ارقام پایینتری نسبت به سطح تورم در فصل تابستان تجربه کرده است. مجموع تورم ماهانه در بهار ۱۴۰۰ معادل ۵.۹ درصد و در تابستان معادل ۱۰.۶ درصد بوده است. البته از آنجا که ارتباط نقدینگی و تورم یک به یک نیست و نمیتوان کاملاً از طریق نقدینگی، تورم را توضیح داد، احتمال بروز عوامل کمکی در این زمینه نیز وجود دارد.
ضمن اینکه در فصل بهار تورم ماهانه فروردین هم محاسبه شده که احتمالاً در آن ماه دولت از منابع بانک مرکزی استفاده نکرده است. (عمده این برداشت در ماههای اردیبهشت و خرداد بوده است) بههر شکل، در بررسی وضعیت متغیرهای پولی نمیتوان از بررسی نرخ تورم صرف نظر کرد و در حدی که مورد بررسی قرار گرفت نیز مشخص شد تاثیر تورمی درونزایی پول (بدهی بانکها به بانک مرکزی) بیشتر از تاثیر پولی متعارف (آنچه به عنوان رابطه چاپ پول و تورم گفته میشود) بوده است.